‌واو حالیه

زیر همین آسمان و روی همین خاک

‌واو حالیه

زیر همین آسمان و روی همین خاک

بسم الله

خوشبختانه، با وجود اینکه می دونم حرف خاصی ندارم که تو وبلاگ و جاهای دیگه بزنم اما هنوز به وبلاگ فکر می کنم و برام مهمه. من هیچ وقت نتونستم برای مخاطبم توی شبکه اجتماعی حرف بزنم. من هیچ وقت موفق نشدم توی ارتباط شفاهی با بقیه کیف کنم و لذت ببرم. اما وبلاگ داستانش متفاوته. من هر بار توی وبلاگ می نویسم -ولو سالی یکبار باشه- کیف می کنم.

تهِ تهِ تهِ تهِ علوم انسانی به مطالعات دینی بر می گرده و مطالعات دینی هم تنها با دغدغه مندی و حیات پرسشگر و نیازمند واقعی میتونه به ثمر بشینه و برامون مثمر ثمر باشه.

من هزینه های زیادی دادم تا این رو بفهمم. اما اگر واقعا فهمیده باشم به تمام هزینه هاش می ارزه. خدا کنه یه روزی هم بتونم بهش عمل کنم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۲۸
محمدیحیی

نظرات (۴)

پس هنوز راه مانده و هزینه باید داد.

حصول و حضور و عرفان و غیره اش را کنار بگذاریم.

آنچه مراد و مطلوب است، قطع است که جهل مرکب نباشد.

 

در بین این همه به ظاهر علم پیدا کنید این در نایاب را

پاسخ:
موافقم. هنوز راه بسیار مانده

باز هم خوبه از دل این تکثرات که صفاتش را چون خود می دانی نیازی به عرض نیست، رسیدید به این که به دایره وحدت وارد شوید.

بحمدالله و بسم الله

اما هشیار که اینجا هم پای در غل و زنجیر حصول نداشته باشی، قطعی که در پی حضور به دست آید به هیچ وجه با خاک بازی های حصولیات مقایسه نشود.

 

پاسخ:
از منظر عرفان و خداشناسی این حرف رو می پسندم. لکن من اینها رو از زاویه یک پژوهشگر علوم انسانی نوشتم که اتفاقا به نظرم مطالعه حتی علوم انسانی اصطلاحا غربی هم براش لازمه؛ اما قرار نیست اونجا متوقف بشه و نکته ای هم که من عرض کردم ناظر به غایت و نهایت و چارچوب مسیر بود نه پیش نیاز ها و ضروریات ورود به یک حوزه دانشی.

طبیعتا هر حوزه ای مقتضای خودش رو داره و اگر بخوایم همه رو با هم خلط کنیم، تصدیق می فرمایید که دست به کیبورد بردن من و شما هم غل و زنجیره؟

خدا رحمت کنه مرحوم حائری شیرازی رو که میگفتن :[ نه تنها درمسئله اخلاق خشت اول انسان‌شناسی است بلکه در هر مسئله‌ای که پای انسان در میان باشد، خشت اولش تعریف انسان است ]

پاسخ:
بله همینه. پس میشه پرسید چقدر همقطاران ما توی علوم اجتماعی به این قضیه التفات دارند؟
البته تنها مسئله التفات نیست. ما کم نرفتیم و کم ندیدیم دوره هایی که از انسان شناسی و غرب شناسی و ... می گفتن. ولی «دو صد گفته چون نیم کردار نیست»

تهِ تهِ تهِ علوم انسانی به مطالعات دینی برمی‌گرده؟ می‌شه کمی بیشتر توضیح بدین این سیر تطور رو؟

پاسخ:
این سیر تطور نیست بلکه ماهیت علوم انسانی دینیه. حالا به شیوه های مختلف میشه در موردش بحث کرد و طبیعتا بعضی هم موافقت ندارند با این موضوع. ولی اجمالا میشه گفت به ترتیب حوزه های هستی شناسی، انسان شناسی، معنا شناسی و آخر از همه فرهنگ شناسی حوزه های جدا و مستقلی نیستند.(مشخصه که ما اینجا علوم انسانی رو با سنت های تفهمی و تفسیری می شناسیم وگرنه پوزیتیویسم و رویکردهای متاثر از اون اساسا خود مفهوم انسان رو هم تقلیل میدن چه برسه به دین)
 البته باید توجه کرد که اینجا داریم معنای گسترده  و عامی رو از واژه دین بحث می کنیم. در بین خود اهالی علوم انسانی در اروپا هم چنین فضایی هست. مهم ترینش هم پدیدارشناسانی هستن که به دین پرداختن. مثل کتاب دین نامرئی توماس لاکمن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی