‌واو حالیه

زیر همین آسمان و روی همین خاک

‌واو حالیه

زیر همین آسمان و روی همین خاک

بسم الله

خوشبختانه، با وجود اینکه می دونم حرف خاصی ندارم که تو وبلاگ و جاهای دیگه بزنم اما هنوز به وبلاگ فکر می کنم و برام مهمه. من هیچ وقت نتونستم برای مخاطبم توی شبکه اجتماعی حرف بزنم. من هیچ وقت موفق نشدم توی ارتباط شفاهی با بقیه کیف کنم و لذت ببرم. اما وبلاگ داستانش متفاوته. من هر بار توی وبلاگ می نویسم -ولو سالی یکبار باشه- کیف می کنم.

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

به نام خدا

برای شماره تیرماه مجله سروش:

.

.

ادبیات، پدیده ای انسانی است. به همین دلیل توقعات مختلف و متنوعی نسبت به آن وجود دارد. برخی آن را پدیده ای برای بیان خوشی ها، رنج ها و به طور کلی احساسات زندگی می دانند، برخی آن را با کارکرد اجتماعی اش می سنجند، برخی نقش سرگرمی بودن آن را برجسته می کنند و در نهایت به همین ترتیب فهرستی بلند بالا از توقعاتی که ادبیات باید برآورده کند ظاهر می شود. از سوی دیگر، کرونا برای جهان جدید(یعنی جهان بعد از جنگ جهانی دوم) اتفاقی کاملا عجیب و منحصر به فرد است که تمام جنبه های زندگی را درگیر خود کرده. بنابراین قابل پیش بینی است که وقتی دو واژه کرونا و ادبیات(و به خصوص ادبیات داستانی که در اینجا محل بحث ماست) را در کنار هم قرار می دهیم با طیف گسترده ای از توقعات روبرو می شویم. نکته ای که در این مطلب قصد شفاف تر کردن آن را دارم این است که اساسا ادبیات داستانی «وسیله ای» برای برآورده کردن توقعات ریز و درشت نیست.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۹ ، ۱۷:۰۱
محمدیحیی

باید قصه بنویسم. چاره کار در قصه نویسی است. پس قصه ای که می خواهم تعریف کنم از همینجا، یعنی همین واژه و همین لحظه شروع می شود. من نمی دانم چه قصه ای می خواهم تعریف کنم. اما حتما یک چیزهای تعریف کردنی سر راهم قرار می گیرند و من مثل کور شفا یافته ای که از خدا دو چشم بینا می خواهد آن ها را برایتان تعریف خواهم کرد. قصه های من حتما خواندنی اند. منظورم این نیست که من قصه گوی خوبی هستم. نه. قصه ها خودشان خودشان را تعریف می کنند. من سعی می کنم خوب هایشان را سوا کنم و آن ها را با تمام رغبت و شوقی که دارم تقدیمتان کنم. راهنمای من در این مسیر نیت من خواهد بود. من تا الان قصه های زیادی نگفته ام. اما دلم روشن است که می توانم قصه های زیادی بگویم و اگر بخت با من یار باشد قصه های زیادی خواهم گفت. اما اگر بپرسید چه گونه قصه هایی تعریف خواهم کرد باید بگویم که خودم هم هیچ اطلاع دقیقی ندارم. البته تخمین هایی کلی دارم ولی نمی توانم بگویم قصه هایم چه رنگ و بویی خواهند داشت. من رنگ و بوی قصه ها را خوب می فهمم و می توانم همین حالا قول بدهم که بهترین رنگ و بوها را در قصه هایم تجربه خواهید کرد. منظورم این نیست که همه اش شادی و خوشی خواهم گفت.  اتفاقا از مرگ هم می گویم، از تنهایی، از رنج و هر کمیابی که می تواند کامیابی ها را برایمان معنا کند. قصه خواندن کار عظیمی است. قصه برایمان معنا می آورد. ما قصه ها را زندگی می کنیم و سرانجام به یکی از همان قصه ها تبدیل می شویم. من البته با تمام شوقی که داشته ام -و دارم- تا تبدیل به یک قصه جذاب و خواندنی باشم، تا الان قصه خوبی نبوده ام. مشکل است من نیست. مشکل از نیت من است. همان لحظه ای که آدم اراده می کند که قصه خوبی باشد، بدی هایش قلمبه می شود و رنگ‌رنگ قرمزِ هشدار را در چشمان شاهدان می پاشد. من قصه خوبی نبوده ام. می خواهم اعتراف کنم تا با خاطری آسوده و خیالی راحت برایتان قصه های خوب بگویم. شاید از خوبی این قصه ها، نصیبی هم به من رسید. چه خوب که قصه هایمان بزرگ باشد. بزرگ یعنی باشکوه، نه حجیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۹ ، ۱۵:۲۳
محمدیحیی