‌واو حالیه

زیر همین آسمان و روی همین خاک

‌واو حالیه

زیر همین آسمان و روی همین خاک

بسم الله

خوشبختانه، با وجود اینکه می دونم حرف خاصی ندارم که تو وبلاگ و جاهای دیگه بزنم اما هنوز به وبلاگ فکر می کنم و برام مهمه. من هیچ وقت نتونستم برای مخاطبم توی شبکه اجتماعی حرف بزنم. من هیچ وقت موفق نشدم توی ارتباط شفاهی با بقیه کیف کنم و لذت ببرم. اما وبلاگ داستانش متفاوته. من هر بار توی وبلاگ می نویسم -ولو سالی یکبار باشه- کیف می کنم.

۱ مطلب در آبان ۱۴۰۱ ثبت شده است

خلاف بخش های پر سر و صدایی از محیط پیرامون که ناامیدند و نا امید می کنند، من اما به شدت امیدوارم و شاید هیچگاه در طول زندگی ام به قدر این نقطه که الان ایستاده ام امیدوار نبوده ام.

از آنجایی که شاید منظورم به درستی منتقل نشود، باید تاکید کنم که امید و ناامیدی در قبال جمهوری اسلامی، غیر جمهوری اسلامی، پیش و پس از جمهوری اسلامی اگر نگوییم بی معنا، دست کم خالی از محتوای قابل تاملی است. آنهایی هم که امید و ناامیدی را به این چیزها نسبت می دهند یا به غفلت تعبیری استعاری دارند یا اساسا ماهیت این پدیده ها را اشتباه گرفته اند.

بگذریم. الغرض؛ آنچه من می بینم غلبه امید است و فوران آن. هر چیزی که می بینم مایه امیدواری است. اجزاب همه جمع شده اند که ما را از تک و تا بیاندازند مگر هفته ای، روزی و چه بسا ساعتی صدای اذان از گلدسته های این مملکت بیرون نیاید. نتوانستند. این چیز کمی نیست. این دستاورد بزرگ حداقلی ترین و سطحی ترین بخش امید من را می سازد.

اما قسمت عمیق تر این سطح نازل از امیدواری در شناختن و دیدن و آشنا شدن با آدم هایی خلاصه می شود که چشم و گوششان اینجا هست و نیست. آدم هایی که روزی پنج بار صدای اذان در گلدسته های گوششان می پیچد و قله ای را تسلیم کرده اند که دیگر فتح نمی شود.

خدا همین را از ما مگیر.

از همه اینها که بگذریم، به مایه اصلی امیدواری می رسیم. صادقانه بگویم که من خودم هم ته این ماجرا را نمی دانم. ما نمی دانم چه چیزی یا چه کسی انتهای قلب های ما را ولو به شمع کوچکی روشن نگه می دارد. آن شهید عزیز می گوید تنها شهدا شهید می شوند. راست می گوید.

ما محکومیم به امید. همچنان که محکومیم به خدایی بودن. آنچه ناامیدیست شیطانی است. الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشا... یا جای دیگر: انما ذلکم الشیطان یخوف اولیائه فلا تخافوهم و خافونِ ِ ان کنتم مومنین...

منتهای مسیر ایمان، ترس و لرز نیست، یقین و اطمینان است که فرمود یاایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک

.

.

.

نوشتن این حرف ها ترس عجیبی دارد. ادای آدم های فهمیده را درآوردن و عمل نکردن چیز بدی است. خدا قهرش می گیرد.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۱ ، ۱۴:۳۷
محمدیحیی