سکولاریسم
من خیلی جدی نزاع های این ایام رو دینی می فهمم. به نظرم افق تحلیل جامعه شناختی یا سیاسی نمی تونه دیگه کفایت داشته باشه.
ما خودمون رو در دوگانه فقه و الهیات محصور کردیم. فقه گرایی به دین شناسی سنتی ما مربوطه و الهیات به نگاه های متاثر از پروتستانتیسم و الهیات مسیحی. صحنه واقعی مردم البته چیزی بین اینهاست؛ اما چون مقصد و غایت سرمایه های نمادین جامعه به یکی از این دو سمت داره میل پیدا می کنه، ما مدام شاهد شکاف بیشتر خواهیم بود.
حالا این نسبت دوگانه تا حدی برای ملت های دیگه هم وجود داره و اغلب زور یه طرف چربیده.
من اما اگه مجبور باشم تو این دوگانه طرف فقه هستم. فقه هر چقدر هم بد و اخ و کوفت و زهرمار باشه احترام داره. نقد به فقه نباید دستمایه نفی فقه بشه مضاف بر اینکه نقد به فقه نیازمند دانش فقهیه و خیلی از ما از جمله خودم اصلا تسلطی بر این دانش نداریم. القصه فقه سنگر مهمیه برای دین. دینداری بدون فقه یه نوع مفهوم پردازی ابلهانه ست.
بنابراین به نظرم باید از دوگانه فقه و الهیات (که یک دوگانه جعلی، وارداتی، مزمن و نامیمون هست) فاصله بگیریم و مسئله اسلام فردی/ اسلام اجتماعی رو مطرح کنیم. متاسفانه سکه این بحث ها هم به علت دهه ها حضور پررنگ بروبچه های چپ خیلی تکراری و نخ نما و سطحی شده. اما اگه این دوگانه رو دین شناسانه بپرسیم چی؟
می خوام بگم سکولاریسم تا اونجایی که من دیدم و خوندم و فهمیدم بدون تقلیل معرفتی دینی ممکن نیست. حالا این تقلیل ممکنه مناسک گرا (اصطلاحا و به اشتباه فقهی/ظاهر گرا و ...) بشه و ممکنه نشه (الهیاتی و پروتستانتیسم و ...). بنابراین از اون جایی که مناسک گرایی رو امروز به عنوان فقه جا می زنن، میشه گفت ما وسط بازی افتادیم که دو سمت سرمایه های نمادینش به سکولار بودن می رسن و سکولار شدن در این معنا یعنی دین زدایی از جامعه به وسیله تقلیل معرفت دینی.
اینم بازیه...
من سمتِ شهدا وامیستم؛ خصوصا شهید سلیمانی :)