چند بند درباره گنوسیسم، سایبر و صهیونیسم
بسم الله
*مسئله دوگانه گرایی، مسئله مهمی در اندیشه های دینی، یا به طور کلی تاملات هستی شناسانه است. پدیده هایی مانند گنوسیسم یا برخی بدعت هایی که درون سنت های یهودی-مسیحی انجام می گرفت، جزوی از همین دوگانه گرایی و چه بسا یکی از نقاط اوج معنادار است. این دوگانه گرایی که محور اصلی آن عالم بالا-عالم پایین بوده (تا جایی که حتی برای عالم پایین نیز خالقی شریر قائل شدند)، بعدها به حوزه فرهنگ و فلسفه نیز سرریز کرده و با دوگانه هایی چون فرهنگ کلاسیک-فرهنگ فولک یا بعدتر فرهنگ مدرن-فرهنگ کلاسیک؛ و در فلسفه نیز در قامت تمایز سوژه-ابژه و تز-آنتی تز و... نمود پیدا کرده.
*اما ادیان ابراهیمی غیرتحریف شده و در راس آنها اسلام بر منطقی به ظاهر مشابه اما بکلی متفاوت استوار است. تفکیک اصلی نه بر سر دنیای بالا-دنیای پایین بلکه به شیوه ظاهر-باطن نمودار می شود. این تغییر به مدد نظام وسائطی است که میان دو پدیده به ظاهر مجزا قرار گرفته و آن ها را به هم متصل می کنند. ملائکه، انبیا و اوصیا و برخی دیگر از مخلوقات الهی واسطه های ظاهر-باطن یا همان دنیا و آخرت اند. اینکه در قرآن کفر به حضرت جبریل (ع) معادل کفر به خدا در نظر گرفته شده، و اینکه کفر به پیغمبران به معنی کفر به خداست، و نهایتا اینکه کفر به اوصیا معادل کفر پیغمبران است نشانه هایی از همین قضیه اند. بنابراین بحران فرهنگ و تمدن غربی، بحران انکار نظام وسائط است.
*در حالی که یکی از پیچیده ترین پاسخ های فلسفی به دوگانه گرایی توسط هگل و در قالب «نه این-نه آن» (سنتز) ارائه شد، ادیان الهی با منطق «هم این-هم آن» با ان روبرو شدند. با این توصیف، بیت مشهور «ما برای وصل کردن آمدیم/نی برای فصل کردن آمدیم» تنها یک توصیه اخلاقی-عرفانی نیست، بلکه ضرورت قرارگیری در نظام ارتباطی است که میان دنیا-آخرت و ظاهر-باطن پل می زند. پل زدن میان ظاهر و باطن، فائق آمدن بر محدودیت های مکان (عالم کنونی) است. بنابراین سنت ادیان ابراهیمی بر پایه اصالت زمان (اصالت به امر و امامت امام زمان) و تابعیت مکان است. یعنی به فرمان امام، اینجا و آنجا با هم جمع می شود. این در حالی است که نظام فکری و تمدنی غرب، برگرفته از بدعت های مشرکانه اصالت را به مکان می دهد. مقصود از اصالت مکان، دفاع از منطق فضایی نیوتونی یا دکارتی در برابر برخی ایده های فیزیک مدرن(مثل نسبیت زمان) نیست. بلکه اینجا مکان به معنای قلمرو دنیاست، عالم مادّی. عالمی که از غیب و باطن به کلی منقطع شده. یا به تعبیر بهتر، عالمی که دست خدا از آن کوتاه است. «قالت الیهودُ یَدُالله مغلولةٌ غُلَّت أیدیهم و لُعِنوا بما قالوا» (یهود گفتند دست خدا بسته است؛ دستشان بسته شده و به لعنت خدا گرفتار شدند) مائده/64
*سایبر، به مثابه ظهوری از اراده ناب انسانی یا دست کم تلاشی برای تحقق آن، نوعی عبور از دنیای مادی است. در حالی که سنت های گنوسی بر عبور از دنیای مادی به سمت بالا تاکید داشتند (چه از طریق تجرد و عزلت ناب و چه از طریق درآمیزی با همین دنیا یا پاسخ هایی میان این دو) ، سایبر به معنای عبور از دنیای مادی به سمت پایین است. آن عالم برتر، مخلوقی الهی یا قلمرو بهشت نیست؛ بلکه قلمرو اراده ناب انسانی است. استفاده مکرر پیشگامان اینترنت از استعاره «جبهه غربی» (Western Frontier) و حرکت دائم مرد کابوی به سمت غروب آفتاب در بسیاری از آثار بصری آمریکایی، نشان دهنده این است که آنها همواره به دنبال فتح آن سرزمین غربی، فتح آن بهشت موعود انسانی بوده اند: بهشتی که در آن دیگر خبری از شرارت ها و مرارت های دنیای زمینی نیست: سایبر.
*دوری از دوگانه فرهنگ عام و خاص؛ یا همان چاله فرهنگ جهانی و چاه محلی گرایی افراطی، به کمک نظام واسطه ای ممکن می شود که یک بخش از آن رسانه ها هستند. (البته بخش های مهم تری هم دارد که در اینجا مجال گفتن آن نیست) برخلاف ایده های انقطاعی در مواجهه با سایبر، نیازمند ایده های ارتباطی با آن هستیم. اینجاست که پیوند مردم شناسی با مطالعات رسانه اهمیت پیدا می کند. در حقیقت، مطالعات رسانه نباید رشته ای مرکزگرا، انتزاعی و مربوط به الگوهای فرهنگی خاصی تبدیل شود، بلکه مطالعات رسانه می بایست در ارتباط با مردم شناسی، به شناسایی و فهم شیوه های کاربرد فناوری های ارتباطی کمک کند. مردم شناسی بدون مطالعات رسانه Media Studies به معنای عام آن، کمیتش لنگ است. ایده های انقطاعی چه له و چه علیه فضای مجازی، ما را از مقصود اصلی خودمان دور می کند.
*بیهوده نیست که آن رژیم غاصب صهیونیستی میزبان و بلکه پیشران بسیاری از فناوری های پیشرفته ارتباطی است. تاکید آنها بر قرار گیری در مرزهای علم و تکنولوژی را می توان در ارتباط با ایده صهیونیسم تصور کرد. صهیونیسم، پاسخی بود/هست به دوگانگی عالمی که در آن قرار داریم (دنیا) و عالم بالا. با ادراک مشرکانه از حقایق عالم و انکار و قتل انبیا، ایده بهشت برین از بین نمی رود. حتی اگر ده ها پیغمبر بنی اسرائیل نیز کشته شوند، تمنای فرارسیدن آخر الزمان به جای خود باقی خواهد بود. بنابراین یهودیان نیز به طیفی از پاسخ ها روی آوردند. برخی از آنها راه رسیدن به عالم بالا را در گوشه نشینی و دوری از مناسبات اجتماعی جستجو کردند(مانند همان فرقه ها و گروه هایی که صهیونیسم را منافی یهودیت می دانند) و برخی دیگر نیز با همین جهان شر در آمیختند تا بتواند از خلال آن مسیر آرمانشهر را پیدا کنند. در این فضا، ایده های برخی متفکران یهودی مانند والتر بنیامین که ابرمرد و راه نجات را در امتداد و به نهایت رساندن منطق دنیای شر (عجالتا در دیدگاه بنیامین: سرمایه داری) می دیدند با ایده های متالهانی چون گرشوم شولم و دیگرانی که از قضا سر از دانشگاه های تاسیس شده در زمین های فلسطین اشغالی درآوردند، ارتباط معناداری به وجود می آید. صهیونیسم، آمیختگی با جهان شرارت هاست. بنابراین شرارت صهیونیست ها نه تنها به دنائت فردی آنها مربوط است، بلکه به شیوه سیستماتیک حیات نحسشان نیز ارتباط دارد.
*اعتراض بسیاری از جریان ها و روشنفکران سکولار و غیردینی به صهیونیسم تنها به شیوه غارت و کشتار و وحشی گری آنها نیست. شیوه پاسخ صهیونیسم به دوگانگی عالم کنونی و عالم مطلوب، پاسخی فعال است یعنی دلالت بر مواجهه ای فعالانه دارد. این پاسخ برای سمپات های مدرنیته که اصل همّ و غمّشان آخرالزمان زدایی از تاریخ است قابل برتابیدن نیست. برای این دسته افراد، جمهوری اسلامی نیز به همین مطرود است. آنها تصور می کنند پاسخ فعال انقلاب اسلامی به حیات مسلمانان در دنیای مدرن، از سنخ همان پاسخی است که صهیونیست های شرور به بن بست های مشرکانه خود داده اند. به همین دلیل است که بازار پرت کردن واژه هایی چون افراط و خشونت و... برایشان راحت، و چه بسا دلپذیر است.
*نظامی که بر پایه پذیرش ولایت امام بنا شده، در مقابل نظامی قرار می گیرد که بر پایه قتل و انکار انبیا ساخته شده است. انکار یا پذیرش ولایت که آن همه در متون دینی و گفتار اولیا تاکید شده، معنایی بسیار والاتر از آن چیزی دارد که شیعه های فرقه گرا بیان می کنند. تاریخ بدون آخرالزمان معنایی ندارد و افراد و گروه ها نیز سرانجام به یکی از این دو سو، یعنی پذیرش ولایت امام یا رد و انکار آن متمایل می شوند. من البته قصد ندارم به درگیری های معاصر و کنونی در منطقه وجهه آخرالزمانی به معنای خاص و مشخص آن بدهم، اما برخی موضع گیری های مبارزان فلسطینی یا مدافعان سنی مذهب جریان مقاومت در مورد برخی مقدسات مانند گفتمان حضرت اباعبدالله (ع) در این چارچوب معنادار به نظر می رسد.