فضای مجازی چگونه تجربه های ناشی از قوای انسانی را تغییر می دهد؟
مشهور است که تکنولوژی را امتداد قوای انسان میدانند. بدین ترتیب اینترنت نیز فارغ از چنین حکمی نیست. بااینحال هرچند سؤالاتی مانند «اینترنت امتداد کدام قوای انسانی است؟» ذهنها و بهتبع آن پاسخهای زیادی را به خود مشغول کنند، پرسیدن از «چگونگی» بهجای پرسیدن از «چه» در اینجا اهمیت بیشتری دارد. بهبیاندیگر، ما همواره در تشخیص اینکه پدیده اینترنت کدام قوای انسانی را نمایندگی میکند و بسط میدهد دچار تردید خواهیم بود. هر پاسخی میتواند به پاسخ دقیقتری حواله و شود و اگر کثرت انسانشناسیها و عدم توافق و حتی عدم امکان شناخت در مورد قوای انسانی را به آن اضافه کنیم، مشکل دوچندان خواهد شد. به هر صورت پرسیدن از چگونگی نسبت اینترنت و قوای انسانی احتمالاً برخی از وجوه آن را روشن خواهد کرد. اختصاصاً ما میتوانیم سرنوشت بدنهای انسانی را در عصر اینترنت پیگیری کنیم؛ چنین هدفی حتی اگر از مسیر تأملی نظری به مقصد نرسید، با ارزیابی نظم کنونی و حرکتی واژگونه از انتها به ابتدا به مقصود خواهد رسید.
فضای مجازی بر پایه کنار گذاشتن و حذف واسطههای بدنی بسط پیدا کرد. باوجودآنکه تکنولوژیها برای تسهیل قوای بدنی ساخته میشوند، مضمون آنها بههیچوجه حذف یا از ضرورت انداختن قوای بدنی نیست. قوای بدنی به کمک تکنولوژیها ذخیره میشوند تا در جای دیگر و در کاری مهمتر انجام وظیفه کنند. مثلاً فلسفههای فضیلت گرای یونان باستان از همین منظر امور بدنی را تقبیح میکردند. در نزد آنها انجام کار مشغولیتی ایجاد میکند که فیلسوف را از پرداختن به امور عقلانی و برتر باز میدارد. به همین ترتیب اکثریت قریب به اتفاق اختراعات و فناوریهای بشری، بهمنظور تسهیل در انجام کار، پرورش خلاقیت و پرداختن به امور بیشتر و متنوعتر طراحی میشدند. در همین زمینه پدیده اینترنت و فضای مجازی هم برای حذف برخی واسطهها و تسهیل در انجام برخی امور انسانی –فارغ از آنکه در چه سطحی و با هدفی باشند- طراحی شد. هرچند که بعدها مسیری متفاوت را تجربه کرد.
مسیری که فضای مجازی اختصاصاً در دهه اخیر طی کرده و به اشکال متأخر و فعلی آن منتهی شده، مستقیماً بر حذف تجربههای بدنی انسانی استوار است. گسترش فضای مجازی قوای انسان را به سمت فراغت بهخصوص فراغتی که به انجام فعالیتهای مهمتر منتهی شوند سوق نمیدهد؛ به این معنا فضای مجازی شبیه به سیاهچالهای میماند که تمامی فعالیتهای قوای انسانی را درون خود میکشد. طبیعتاً اثبات چنین مدعایی به تلاش زیادی نیاز ندارد. جریانهای عظیم دیتاها در فضای مجازی حولوحوش سرگرمیها و امور مرتبط با اوقات فراغت میگردند؛ کارکرد عظیم شبکههای اجتماعی مجازی تحتالشعاع مناسبات سرگرمی قرارگرفتهاند.؛ مناسبات بازی و سرگرمی بر شکلدهی بسیاری از پدیدههای اینترنتی سایه انداخته و نهایتاً به بیانی دیگر: بسیاری از جنبههای زندگی بشری که با اینترنت پیوند میخورد، تحت تأثیر قواعد بازیها و سرگرمیها ساختار یافته و بسط میابند.
حرکت بر پایه قواعد بازی و سرگرمی، امکان ایجاد فراغتی بیرون از فضای مجازی را به حداقل میرساند. اوقات فراغتی که فرد پس از انجام امور ضروری در اینترنت پیدا میکند، در همانجا نیز مصرف میشود. به همین ترتیب فضای مجازی دنیای مستقلی میشود که گسترهای جامع از امور انسانی را در خود دارد؛ تااندازهای که گاهی طعنه به واقعیتهای دنیای بدون اینترنت میزند. مسئله در اینجا به مدیریت وقت یا تنظیم زمان یا حتی مقولههایی مانند سواد رسانهای مربوط نیست؛ بلکه اساساً نوعی اقتصاد روانشناختی، فراغتهای موجود در فضای مجازی را کمهزینهتر، متنوعتر، سهلالوصولتر و نهایتاً قابل انتخابتر از فراغتهای بیرون از آن-که با بنبستهای اجتماعی و اقتصادی منتج از ویژگیهای مدرن جوامع درهمتنیده شده- میداند. بهاینترتیب فضای مجازی بهطور بالقوه توان تسخیر تمامی عرصههای زندگی مردم شهرنشین طبقه متوسط، و هر اجتماعی دیگر که بر مبنای شباهتهای مدنی به آنها خود را بازشناسی میکند-مانند برخی روستاییان- تسخیر میکند.
در چنین وضعیتی فضای مجازی در کلیت آن، امور بدنی را به حداقل ضرورت میرساند. فضای مجازی منادی بی بدنی است. انسان برآمده از آن انسانی بی بدن است و موقعیتهای متنوعی را ذیل همین فقدان بدن تجربه میکند. فضای مجازی تمام تجربههای بدنی را به تجربههای ذهنی ترجمه میکند. فضای مجازی میتواند دورترینها را پیش روی انسان و در صفحهای چند اینچی قرار دهد درحالیکه وی روی تختی دراز کشیده، روی صندلی نشسته، یا در خیابان راه میرود. چتهای خصوصی و گروهی، کنسرتهای آنلاین، مدرسهها و دانشگاههای مجازی در دوران کرونا و ... همگی نتایج درخشانی هستند که از یکسو امتیازات چنین وضعیتی را نشان میدهند و از سوی دیگر، هزینههای عظیم آن را پنهان میکنند؛ هزینههایی که حتی در خود منطق فضای مجازی نیست نفوذ کرده و با هزل و هجو تجربههای بدنی، تجربههای ذهنی را بر سرابی از هیچ بنا میکند. در این مناسبت، شخصی مانند کایلی جنر که اولین یا دومین صفحه پرمخاطب اینستاگرام است، بههیچوجه لازم نیست که ویژگیهای بدن جذاب زنانه را بر ارث برده باشد، بلکه کافیست با چند عمل جراح پلاستیک، باقیمانده تجربههای بدنی مانده در اذهان مخاطب را به سخره بگیرد. نهفقط کار، که سرمایه نیز در اینجا رنگ میبازد. آنچه حکومت میکند جریانهای گردش آزاد! اطلاعات حول محورهای سرگرمی و تغافل است؛ جریانهایی که نهتنها به دنبال تحدید نرخ بهره برای تضمین بلندمدت سود نیستند، که تمامی آن را بهپای «لحظه اکنون» قربانی میکنند؛ لحظه اکنونی که با چرخشی حیلهگرانه به لحظهای دائمی بدل شده و مفهوم زمان را در خود میبلعد.
با از ضرورت افتادن تجربههای بدنی در مکانیسم ترجمه آنها به تجربههای ذهنی و مجازی، و همچنین بسط مکانیسمهای سرگرمی و بازی به تمام شئون فضای مجازی؛ تمام گستره فضای مجازی در یکلحظه «بازی و سرگرمی و فراغت» و در همان لحظه «تجارت و سیاست» است. به همین ترتیب مجموعه کار و فراغتی که تاکنون درهمتنیده شده و دوشادوش یکدیگر تجربههای بدنی را به تجربههای ذهنی و مجازی مبدل کردهاند، تورمی درون مغز انسان میکنند که نهایتاً به جنون کشیده خواهد شد. تزریق دائم پکیجهای حاوی اطلاعات به مغز انسان، امکان پردازش را سلب خواهد کرد و تورم ذهنی که در اثر بسط منطق سرگرمی به تمام حوزههای فضای مجازی ایجاد شده به انواع بیماریهای روحی و روانی منجر خواهد شد. افسردگی، ابلوموفیسم، اختلال خلقی دوقطبی، پرخاشگری و ... نشانههای بسط چنین سازوکاری هستند. البته باید توجه داشت که چنین بیماریهایی همواره و خصوصاً بعد از بسط مناسبات مدرن در جوامع وجود داشتهاند، اما رشد نمایی و بیشازحد آنان خصوصاً در دو دهه اخیر و در پراکندگیهای جغرافیایی، با طرح چنین بستری قابل توجیه خواهد بود.
بااینحال چهار تذکر در برابر شبهههای رایج احتمالی دراینباره قابلطرح است. اول آنکه صحبت از منافع و ویژگیهای مثبت فضای مجازی در اینجا بیهوده و بیارتباط است. هنگام صحبت از کارکرد فضای مجازی در تنظیم احوالات زیستی انسان، نمیتوان به کارکردهای تجاری، اقتصادی، مدنی و ... بهعنوان مدعای مخالف اشاره کرد و آمیختگی چنین سطوحی تنها به مغالطه و اشتباه میانجامد. دومین مسئله بیهودگی و بیاهمیتی مقولههایی مانند مدیریت زمان یا ورزشها و نرمشهای مینیمال برای حفظ سلامت جسمانی است. این راهکارها تنها مرهمی موقتی بر زخمهای این وضعیت هستند و در طولانیمدت به بسط آن از طریق بدیهی انگاری کمک میکنند. سومین نکته نیز دقیقاً به مقوله بدیهی بودن اشاره دارد. وضعیت کنونی که در آن فضای مجازی به دنیایی تمام و کمال و خودسامان تبدیل شده ابداً وضعیتی طبیعی نیست و تبیین آن تحت عنوان پیشرفتهای بشری یا جرقههای خلاقیت انسانی بسیار اشتباه است. حتی دفاع از بسط منطق سرگرمی و توجه جنونآمیز به مقوله جذابیت در انواع و اقسام کنشهای مرتبط با فضای مجازی، به بدیهی انگاری چیزی میانجامد که بههیچعنوان بدیهی نبوده و نیست. چهارمین مسئله به میزان بسط این منطق در زیست-جهان انسان امروز با تنوعات اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی است. در اینجا مدعایی بر سر شاخصههای آماری نیست. نکته نگرانکننده در این وضعیت این نیست که فلان میزان از افراد جامعه درگیر آن هستند و بقیه از شر آن در اماناند یا اینکه چنین روندی به کجا منتهی خواهد شد. بلکه نکته نگرانکننده در شاکلۀ آن انسانی است که ایدئال این وضعیت ترسیم خواهد کرد و غلبه مناسبات بیرونی است که بسط چنین وضعیتی را تسهیل میکند.
درنهایت، میتوان گفت که انسان بی بدن فضای مجازی، انسان بدون موقعیت است. او اینجا هست و بهطور همزمان اینجا نیست. او هیچ جا نیست، مکانی ندارد و درنتیجه بیوطن و غریب است. همچنین انسان بی بدنِ فضای مجازی زمان هم ندارد. او در تکراری بیهوده از «لحظه اکنون» گیر افتاده. بیمکان و بیزمان بودن او را بهجایی میکشاند که باقیمانده آثار فرهنگ انسانی که در زمان خاص و جغرافیای خاص ظهور میکند از چهره او زدوده میشود. انسان بی بدن فضای مجازی نهتنها بیفرهنگ، که ضد فرهنگ خواهد بود و این ضدیت او را به چرخشی آشکار به سمت ترجیح غرایز ابتدایی سوق میدهد. بهاینترتیب میتوان به ریشههای روانشناختی مشترکی میان دیتا و سرمایه دستیافت؛ به این صورت که هرچند سرمایهداری برای تضمین دائمی بودن هوسهای فاوستی خود به تنظیم نرخ بهره اقدام میکند، دادهها و اطلاعات هیچگونه لجامی بر این افسارگسیختگی و پرستش بیحدومرز غرایز ابتدایی –که اثرات خود را تمام سطوح جهان اجتماعی نشان خواهد داد- نمیزند. به همین ترتیب، راه برونرفت از چنین بنبستی در درک دقیق ضرورتهای روانشناختی سامان دهنده فضای مجازی و افزایش تجربهها و موقعیتهای بدنی استوارشده است؛ جایی که فرهنگها و اجتماعات انسانی بتوانند راه سومی واقعی که نوعی نجات همگانی را در مضمون خود پنهان کرده باشد انتخاب کنند.