در وصف تحقیق در مورد مناسبات جامعوی از درون خانهای روستایی
هر صناعت که تعلق به تفکر دارد صاحب صناعت باید که فارغ دل و مرفه باشد که اگر به خلاف این بود سهام فکر او متلاشی شود و بر هدف صواب به جمع نیاید. زیرا که جز به جمعیت خاطر به چنان کلمات باز نتواند خورد. آوردهاند که:
یکی از دبیران خلفای بنی عباس به والی مصر نامه ای می نوشت و خاطر جمع کرده بود و در بحر فکرت غرق شده و سخن می پرداخت چون درّ ثمین و ماء معین ناگاه کنیزکش از در درآمد و گفت : «آرد نماند.» دبیر چنان شوریده طبع و پریشان خاطر گشت که آن سیاقت سخن از دست بداد و بدان صفت منفعل شد که در نامه بنوشت که: «آرد نماند» چنان که آن نامه را تمام کرد و پیش خیلفه فرستاد و از این کلمه که نوشته بود هیچ خبر نداشت چون نامه به خلیفه رسید و مطالعه کرد چون بدان کلمه رسید حیران فرو ماند و خاطرش آن را به هیچ حمل نتوانست کرد که سخت بیگانه بود. کس فرستاد و دبیر را بخواند و آن حال باز پرسید. دبیرخجل گشت و براستی آن واقعه را در میان نهاد خلیفه عظیم عجب داشت و گفت:«دریغ باشد خاطر چون شما بلغا را به دست غوغای ما یحتاج بازدادن.» و اسباب ترفیه او چنان فرمود که امثال آن کلمه دیگر هرگز به غور گوش او فرو نشد.
مجمع النّوادر یا چهارمقاله
نظامی عروضی گنجوی
صابر!
تو اول برو کنیز رو بگیر.