آتش بدون دود تمام شد. همین چند لحظه پیش. خدا نادر ابراهیمی را رحمت کند.
در نهایت احترام به نظر دیگران، حیفم می آید که نگویم آلنی اوجای آتش بدون دود به قدر برادر بزرگترش پالاز اوجا برایم جذابیت نداشت. سلیقه است. خیلی قابل مذاکره نیست.
اما برای من هنوز «بر جاده های آبی سرخ» رمان و جهان بزرگتری است. هر چند که ناقص ماند و تمام نشد. و هر چند که این حرف هیچ دخلی به موطنم ندارد.
کاش بچه های بوشهر و علاقه مندان نادرابراهیمی می رفتند یقه ابراهیم حاتمی کیا را می گرفتند که نهایت کارش از کسب امتیاز ساخت نسخه مصور بر جاده های آبی سرخ به کجا رسید... یا حداقل اگر به این کار تمایلی نداشت، ادامه داستان را -ولو در قالب نوشته های چرک نویس ابراهیمی و در صورتی که واقعا به آنها دسترسی داشت- برایمان آشکار کند.
هر چند که خود نادر ابراهیمی گهگاه از میانه داستانش انتهای آن را لو داده بود.
دوست داشتم به همین بهانه از رمان های دوست داشتنی ام هم بنویسم و جای آثار نادرابراهیمی را میانشان نشان بدهم. اما به حرمت آقای نادر ابراهیمی بزرگ به همین بسنده شد.